خاطره پزشکی- مرگ دوپیرزن در روز جمعه !!
نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
ویراستار و تنظیم :سیمین گله بان – فریده گل افشان
راست گفته اند که ،زمان مرگ فقط دست خداست هر چند پزشکان می توانند از روی علایم ونشانه ها احتمالاً علل و زمان تقریبی مرگ بیماران را حدس بزنند ولی هیچگاه زمان واقعـــی آن را نمی توانـند دقیقاً بگویند . در اورژانس به واســطه ده ســالی که کار می کنم صد ها مـــورد از انواع مرگ در سنـین مختلف از زن و مرد با علل متفاوت مشاهده نموده ام و چون در تیم احیا( سی پی آر) فعالیت کرده ومیکـنم بارها اتفاق افتاده که نشانه ها و علایم قبل وبعد مرگ بیمــاران را به چشـم مشـاهده کنم. در بیشـــتر مواقع زمانی که علایم مرگ حادث می شود به ندرت دیده می شود که بیمار از مرگ واقعی رهایی یـابد واگر زنده بماند در عرض چند روزبعدی می میرد . کسـانیکه سکته مغــزی کامل کرده اند یا دچار مرگ مغزی شده انـد اکثریت جزء این گروه قرار می گیرند . به طـبع آن تعدادی از همراهان بیـمار، از احتمال و درصد زنـده ماندن بیمار شان سوالاتی می پرسـند که مجبوریم ما پزشکان و حتی پرستاران به آنان جـواب دهیم . هـــر چند جواب دادن به این سوالات آسان نبوده و گاهی جوابی نمی توانیم با قاطـعیت بدهیم .به هر حال در بیمــــــاران مزمــن و بسیار بد حال پیش بینی وتعین درصد مرگ و احتمال زمان مرگ بیــــــمار کمی راحت تر می باشــد . روزی دو خانم پیر را همکاران 115 به اورژانس آوردند هر دو بسیار بدحــــــال بوده و هر دو مدت ها قبل سکــته مغزی کرده و کاملاً زمین گیر شده بودند ،یکی حــتی دارای ســـن بالا در حدود 97 ســال و افزون برآن شکستگی لگن نیز داشت . همراهان هر دو بیمار متمایل بودند که بیمارشان باید به عنوان بیمار اورژانس در بیمارستان بســــتری شوند و جالــب تر اینکه از چند هفته قبل بیمارانشان دیگر هیچگونه حرکتی جــز حرکت سر و گردن نداشتند . در جواب سوال من که به چه عــلت بیـــمار خود را به اورژانس آورده ایـد گفتند : برای درمان آورده ایم .گفتم: مگر امروز این بیمارتان سکته کرده است ؟ گفتند : نه سالهاست که سکته کرده اند ،از چند هفته قبل دیدیم حتی نمی توانند غذا بخورند بنابرایــــــن آوردیم تا شما بســتری کنید . گفتم :شما روزهای عادی که متخصص است بیمار را نیاورده اید حالا که بعد از ظهر جمعه است آوردید که بیماری که چند سال پیش سکته کرده واز هفته ها تغذیه ندارد وزیـــر نظرچندین متخصص بوده و هست ،ما در اورژانس درمان کنیم !!! الان ما چه کمکی می توانیم انجـــام بدهیم این بیماران که اورژانسی نیستند و درمان های تخصصی دارند می گیرند ما حداکثر می توانیم در صورت امکان به بیماران شما یک سرم و آمپولهای تقویتی بدهیم ،کاری متأسفانه از دست ما برنمی آید . ضمن اینکه سن بیمارتان بالاست اصولاً قدیم رسم بود چنین بیما رانی را به بیمارستان نمی آوردنــــــد پزشک را بالای سر بیمارمی بردند تا خـــدای نکرده اگر اتفاقی افتاد آخرین لحظات در کناربچه ها و فامیلشان باشند . همراهان یکی از پیر زنان بیمار که منطقی تر بودند گفتند : حقیقتاً همه دکترها از بیمار ما قطع امـــید کرده اند امروزجمعه چون همه فامیل دور هم جمع شده بودیم گفتیم بیاوریم اورژانس تا راه علاجی اگر پیــدا شود برای او انجام دهیم ولی وقتی به اورژانس آمدیم این همه مریض تصادفی و اورژانسی رادیدیم ،به اشتباه خود پی بردیم .شما آقای دکتر درست می گویــید نباید بیماری که بیماری مزمن و لاعلاج دارد و هیچ امیدی به زنده ماندن اونیست ،با آوردن بی مورد به بیمارستان اذیتش بکنیم . ما بیمارمان را به خانه می بریم تا آخرین لحظات زندگی خود را در آرامــــش ودر کنار فرزندانش باشد و نهایتاً بیمار را به منزلش بردند و بعد از چند ساعت همراهان آمدند وگفتند : که بیمارشان فوت نموده و با آرمش از دنــیا رفته است . مورد پیرزن دوم که بسیار مسن تر از بیمار اولی بود و قبلاً نیز شکستگی در چند نقطه از لگن خود داشت ،مطمئن بودم که بیمار حتــی به خانه نیز نمی رسد و در بیـــمارستان فوت می کــند . بیمار از شانس بد ،مادر یکی از همـکاران پزشک ما بود که در خانه سالمــندان زندگی می کرد ؟!! خــود همکار پزشکمان آمد گفت : آقای دکتر می دانـیم که مادرمان در حال مرگ است ولی چه کنیم رفته بودیم روز جمعه به خانه سالمندان دیدیم مادرمان ازمدتها غذا نخورده و روز به روزحالش بدتر شده گفتیم الان در حال فوت است چه بهتر که بیاوریم به بیمارستان بلکه کـــاری برایش انجام بدهیم بعداً اگر فوت کــرد اطرافیان نگویند برای مادرشان کاری نکردند !! گفـتم : آقای دکــتر چشم یک سرم نرمال سالــین دستــور می دهم بزنند . به خاطر شلوغی اورژانس مدتی از حال بیمــار بـی خبر بودم تا اینکه یکی از پرستاران آمد گفت : آقای دکتر بیمار تخت 27 از من خواســـــت که از شــما بپرسم که می تواند غذا بخورد یا نـــه ؟ گفتم : کدام بیمار ؟! اجازه بدهید برم تا از نزدیک ببینم ،وقتی پرده را باز کردم کم مانده بودکه شاخ در بیاورم پیر زن تقریباً100 ساله که رو به قــبله بود چند پاکت آب میوه خورده و آدامس می جوید هر چــند هیـــچ تکا نی نمی توانست بکند ولی نسبتاً حالش خوب شده ودر کــمال آرامش گفت : خوبی ننه ،دست و پــنجه ات درد نکنه اگر زحمتی نیست بگو این سرم را در بیاورند ومن را به خانه سالمندان ببرند !! این بود که به چشم دیدم در هر دو نفر با بیماری یکسان بااینکه اقدامات مشــابه درمانی داده و حتی به یکی از بیماران کـــــه اقدامات زیادتری انجام دادیم ،حالش نسبتاً خوب نشده و فوت می نماید و آنــــکه حتی به اندازه نوک سر سوزن امیدی نمیرفت با وجود کهولت بسیار زیاد و بیماریهای مختلف به خواســـت خدافوت نــنمود و دوباره به زندگی خود ادامه داد . پس این یک حقیقت است که مرگ ،زندگـی فقط در دست خداوند سبحـــــان است . http://www.rs272.com/